احترام چیست؟ 6 روش بسیار موثر برای آموزش احترام به کودکان

6 روش غیرمتعارف برای آموزش احترام به کودکان و تقویت روابط با کودکان را نشان می دهد

این مقاله به شما 6 روش غیرمتعارف برای آموزش احترام به کودکان و تقویت روابط با کودکان را نشان می دهد. این روش ها آسان نیستند اما به شما در پرورش کودکان مودب و ایجاد خانواده ی شاد کمک خواهند کرد.

فهرست مطالب

  • احترام چیست؟
  • تعریف احترام برای کودکان
  • چگونگی آموزش احترام
  • نظرات نهایی

احترام چیست؟

شما در رستوران هستید. زنی که میز کناری شما نشسته، بشکن می زند و پیشخدمت را صدا می زند: “هی! بشقاب اشتباهی آورده ای. چرا حرف گوش نمی دهی؟ حالا برو و بشقاب خودم را بیاور. همین حالا.» در مورد این فرد چه نظری دارید؟ نظر شما را نمی دانم اما خودم فکر می کنم که او بسیار بی ادب و نامحترم است. چرا فکر می کند که می تواند اینگونه تحقیرآمیز با پیشخدمت صحبت کند؟

بیشتر افرادی که می شناسم نسبت به دیگران اینگونه رفتار نمی کنند، خواه فرد مقابل دوستشان باشد یا کسی که نمی شناسند. با این وجود، برخی از آن ها کاملاً به خود حق می دادند که با فرزندانشان اینگونه رفتار کنند.  یک مادر به پسرش سیلی می زند، «هی، گفتم این کار را نکن،  چرا حرف گوش نمی دهی؟ حالا برو و به اشتباهت فکر کن. همین حالا.» آیا تناقض این دو مثال را متوجه شدید؟ چرا این چنین تفاوت بزرگی در طرز رفتار با دیگران در مقایسه با طرز رفتار با فرزندمان وجود دارد؟

تعریف احترام برای کودکان

احترام یعنی تحسین و محترم شمردن فردی به دلیل اینکه آن فرد کار خارق العاده ای انجام داده یا توانایی های تاثیرگذاری دارد. احترام همچنین به معنای توجه نشان دادن و اهمیت دادن است. بنابراین، احترام معنایی عمیق تر از گفتن «بله، قربان»، «چشم، خانم» یا سازگار بودن دارد. احساس احترام باید از درون برآید و نمی توان کسی را به احترام گذاشتن وادار کرد.

ما نمی توانیم احترام را با بی احترامی کردن به فرزندمان آموزش دهیم.

چطور احترام را آموزش دهیم؟

اینجا 6 نکته آمده که با انجام آن ها می توانید احترام را به فرزندتان بیاموزید.

  1. وقتی که «فکر می کنید» فرزندتان بی ادب است، خونسرد باشید و بیش از حد واکنش نشان ندهید.

یک روز دخترم در حال خوردن شیرینی بود و می خواست که وارد اتاق من شود. با هر گازی که می زد خرده های شیرینی می ریخت. به او گفتم که با شیرینی وارد اتاق نشود. با هر قدمی که بر روی راه پله ی 14 پله ای خانه مان برمیداشت، این درخواست را تکرار کردم. یک بار دیگر هم وقتی جلوی در اتاق بود، تکرار کردم. او حرف مرا نادیده گرفت و با شیرینی در دست و خرده های شیرینی رو کف اتاق، وارد اتاق من شد. عصبانی بودم. از کوره در رفتم و فریاد زدم «مگر نشنیدی که گفتم با شیرینی توی اتاق نیا؟»او به من نگاه کرد، برگشت و اتاقم را ترک کرد. پس چه درسی گرفتید؟ اینکه داد زدن، و فقط داد زدن روی کودکانی که گوش نمی کنند جواب می دهد، درسته؟ غلط است!

او به من گوش نمی داد چون نمی توانست به من گوش دهد.

من رو بروی او نبودم، با او تماس چشمی برقرار نکرده بودم و مطمئن نشده بودم که به چیزی که من گفتم توجه کرده باشد. به جای آن، فقط پشت میزم نشستم و دستوراتم را فریاد زدم درحالی که او کاملاً غرق در چشیدن شیرینی خوشمزه اش بود. باقی توجهش روی این بود که از پله ها نیفتد. تا زمانی که وارد اتاق شد و مرا دید هیچ توجهی به من نداشت. با این وجود، از نظر من، او هرچیزی که گفته بودم را شنیده بود اما نادیده می گرفت. فکر می کردم که از قصد به من و درخواستم بی احترامی می کند. بنابراین عصبانی بودم. احساساتم بر من غلبه کردند. به جای توجه به اینکه چرا فرزندم این گونه رفتار می کند، سر او فریاد می زدم.

من نسبت به او غیرمحترمانه رفتار کردم.

بدون توجه به اینکه آیا مزاحم کاری که انجام می دهد هستم یا نه، از یک اتاق دیگر سر او فریاد می زدم. وفتی که انتظارات مرا برآورده نکرد، نسبت به او بی ادب بودم. به او نشان دادم که فقط به نیازهای خودم توجه می کنم. به او نشان دادم که وقتی ناامید است، می تواند بی ادبی کند و غیرمحترمانه رفتار کند.

من الگوی خوبی در همدردی، احترام و کنترل خویشتن نبودم.

مسلماً، اغلب موقعیت هایی وجود دارند که کودکان بی ادب کارهای بیش از حد ظالمانه یا غیرمحترمانه انجام می دهند، اما این اتفاق می تواند به این دلیل باشد که آن ها در این سن رفتار درست را نمی دانند و متوجه موقعیت نیستند. اینجاست ما به عنوان والدین باید به آن ها آموزش دهیم. اما اگر خودمان بی ادبانه رفتار کنیم، چطور ممکن است به فرزندمان ادب بیاموزیم؟

برای آموزش احترام گذاشتن، ابتدا باید خونسرد بوده و بر خود کنترل داشته باشیم.

مشخص کنید که آیا مسئله واقعا «بی احترامی» است یا سوء تفاهم، یا تنها به این دلیل رخ داده که کودک پاسخ مناسب برای آن موقعیت را نیاموخته است.

  1. علت بی احترامی را شناسایی کرده و روی آموزش گزینه های حل مسئله تمرکز کنید.

وقتی که واقعاً بی احترامی رخ می دهد، به جای دعوا کردن کودک و گفتن «تو داری بی ادب می شوی»، باید به موقعیت توجه کنید.

از کودکتان بپرسید که چرا اینگونه رفتار می کند.

آخر هفته قبل، فرزند تقریباً 4-5ساله من بالاخره به یک «نقطه ی عطف» اصلی رسید. او مرا مامان بد صدا زد. قبلا هرگز مرا اینگونه صدا نکرده بود چون هیچوقت او را دختر بد خطاب نکرده بودیم. پس تا قبل از اینکه این حرف را از دوستانش بشود، آن را یاد نگرفته بود.

از نظر بیشتر والدین، کمال بی احترامی است که کودک اینگونه خطابشان کند. بسیاری از آن ها ناراحت یا عصبانی می شوند و حق هم دارند. آن ها در مقابل پاسخ خواهند داد «چطور جرات می کنی! حق نداری اینطوری با من صحبت کنی. من مادر/پدرت هستم!» این والدین آشفته هستند. به آن ها توهین شده و ناراحت شده اند. اما هدف کودک از گفتن این چیزها چیست؟

کودکان بی ادب معمولاً از روی عصبانیت این حرف را می گویند. یک نفر، که معمولا شما هستید، به آن ها لطمه ای وارد کرده است. بنابراین، از روی غریزه، آن ها نیز می خواهند که به شما لطمه وارد کنند.

معمولاً بدخواهانه نیست زیرا وقتی کودکان (و بزرگسالان) عصبانی هستند نمی توانند درست فکر کنند. آن ها فقط ناخودآگاه می خواهند که برای حفاظت از خودشان حمله متقابلی داشته باشند و در این مورد، از کلمات ناراحت کننده استفاده می کنند.

از دختر پرسیدم «چرا این حرف را زدی؟ آیا به دلیل اینکه عصبانی بودی، گفتی؟» او سرش را به نشان توافق تکان داد. «بخاطر اینکه به تو اجازه ندادم که شیرینی بیشتری بخوری، عصبانی بودی؟» دوباره سرش را به نشان توافق تکان داد. من نیز به نشانه همدلی سرم تکان دادم. مشاهده کردم که با تایید من عصبانیتش فروکش کرد. «بسیار خوب، فهمیدم که غمگین هستی. اما بدین معنا نیست که من مادر بدی هستم. اگر بچه های دیگر به علت کاری که انجام داده ای، از دستت عصبانی بودند، آیا این عصبانیت از تو یک دختر بد می سازد؟» او سرش را قاطعانه به نشانه نفی تکان داد. «باشه. پس همانطور که بخاطر ناراحتی دیگران، تو دختر بدی نیستی، من هم بخاطر عصبانیت تو، مادر بدی نیستم. درسته؟» به آرامی سرش را به نشان توافق تکان داد. به نظر می رسید که سعی دارد حرف های مرا متوجه شود. آنوقت، نیازهای او را خطاب قرار دادم. عصبانی بود چون نیازهایش مرتفع نشده بود. از او خواستم به روش های دیگری جز توهین به من برای رفع نیازهایش فکر کند. برایش توضیح دادم که صدمه زدن به دیگران با این روش به کاهش عصبانیت او یا حل مشکلش کمک نمی کند.

با نام بردن و بیان احساسات فرزندم، به او کمک کردم که بفهمد عصبانیتش ناشی از چیست و به او لغاتی را آموزش دادم تا احساساتش را توصیف کند و ابزارهایی به او دادم تا مشکلاتش را حل کند. همچنین، به او نشان دادم که در وضعیت های دشوار، می تواند آرامش خود را حفظ کرده، هوشیاری خود را نگه داشته و محترمانه پاسخ دهد.

  1. با احترام گذاشتن به فرزندانتان، الگوی احترام گذاشتن باشید

چه روشی بهتر از الگو بودن برای آموزش رفتار دلخواهتان؟ با محترم شمردن آن ها، به آن ها نشان دهید که چطور احترام بگذارند. منظورم این نیست که به آن ها آقا یا خانم بگویید یا جلوی آن ها تعظیم کنید. فقط با فرزندتان مثل یک شخص رفتار کنید، همانطور که با بزرگسالان رفتار می کنید. برای مثال، به سلیقه آن ها احترام بگذارید.

یک بار شنیدم که پدری بر سر فرزندش فریاد میزد که چرا کیک را از داخل به بیرون می خوری، آنطور خوردن کیک اشتباه است. این اتفاق واقعا افتاد. مسخره است که بسیاری از پدر مادرها می خواهند کاملاً بر رفتار و سلیقه های کودکشان کنترل داشته باشند. اکثرِ ما، تا این حد افراطی عمل نمی کنیم اما به روش های مختلفی سعی در کنترل سلیقه آن ها داریم. اما اگر می خواهید فرزندتان به شما احترام بگذارد، با احترام گذاشتن به انتخاب های آن ها شروع کنید.

هر کس سلیقه خودش را دارد. . هر چقدر هم بخواهم فرزندم نمونه کوچکی از من باشد و دقیقاً چیزهایی که من انجام می دهم را دوست داشته باشد، او اینگونه نیست. فرزند من علایق خودش را دارد. اگر چیزی که او می خواهد را دوست ندارم، عقاید خودم را برای او توضیح خواهم داد. اما نهایتاً، او باید یاد بگیرد که برای خودش تصمیم گیری کند. تا زمانی که انتخاب او خطری برای امنیت و سلامتیش نبوده، خیلی پر خرج نیست و به بقیه آسیبی نمی زند، به آن احترام می گذارم. علت این که به او اجازه می دهم که خودش لباس هایش را انتخاب کند، همین است. اغلب، او با جوراب های تا به تا، پیژامه در زیر لباسش، یک لباس رو یا زیر لباسش به پیش دبستانی می رفت.

هر فردی حق دارد به طور مستقل فکر کند و چیزهای متفاوتی را دوست داشته باشد. کودکان هم باید این حق را داشته باشند. اگر تفاوت های کودکان را بپذیرید، حس می کنند که به آن ها توجه شده و احترام گذاشته شده است. کودکان به چشم خود نحوه رفتار با افرادی با علایق متفاوت را می بینند. آن ها یاد می گیرند که علی رغم تفاوت هایشان باید به مردم احترام بگذارند. درک و تحمل این تفاوت ها خصوصاً در دوره نوجوانی بسیار حائز اهمیت است. در این دوره همه حرف های پدر و مادر احمقانه به نظر می رسد و شما می خواهید که فرزندتان صبر کردن و احترام را یاد بگیرد.

  1. از تربیت مهربانانه و قاطعانه برای آموزش استفاده کنید نه برای تنبیه کردن

تربیت به معنای آموزش یا تعلیم است نه مجازات. تربیت نباید تنبیهی باشد. در واقع، مطالعات نشان داده اند که تربیت مثبت نسبت به راهبردهای همراه با مجازات، موثرتر و بادوام تر می باشند. اگر زمانی که فرزندنمان کار اشتباهی انجام داد، از لحن شدید و تهدید آمیز استفاده کنیم، به آن ها نشان می دهیم که نسبت به افرادی که اشتباه می کنند، ظالمانه و بی رحمانه رفتار کنند.

چه کسی اصلاً اشتباه نمی کند؟ تصور کنید که یک اشتباه کوچک در کار خود انجام دادید و رئیس با شما بدرفتاری کرد. احساس بدی پیدا می کنید، درسته؟ بنابراین، آیا احتراممان نسبت به این رئیس بیشتر خواهد شد؟ نه! در رابطه با کودکان نیز رفتار خشن و استفاده از مجازات برای تنبیه هیچ احترامی برای ما به دست نمی آورد. اما تربیت مثبت بدین معنا نیست که «ملایم» یا سهل گیر باشیم. یک فرد می تواند در تربیت، همزمان هم قاطع و هم مهربان باشد. تنظیم محدودیت های جدی و رعایت آن ها از عناصر کلیدی تربیت موفقیت آمیز محسوب می شوند.

  1. برای به دست آوردن احترام، احترام بگذارید.

فرزندپروری یکی از سخت ترین شغل های دنیاست. والدین تلاش، زمان و هزینه بسیار زیادی برای مراقبت از کودکانشان صرف می کنند. تمام زندگی آن ها تغییر می کند و از لحظه تولد، فرزندشان مهمترین علاقه و موضوع زندگیشان می شود. طبیعی است که از فرزندانمان انتظار داریم که به والدینشان احترام بگذارند. اما بچه های کوچک این چیزها را نمی فهمند. و اگر منصفانه فکر کنیم، آن ها از ما نخواستند که این کارها را برایشان بکنیم، خودمان تصمیم گرفتیم که این مسئولیت ها را بپذیریم. ما تصمیم میگیریم که بچه دار شویم. بچه ها تصمیم نمی گیرند که والدین داشته باشند.

ریاکارانه است که به آن ها احترام نگذاریم ولی از آن ها توقع احترام داشته باشیم. فرض کنید که یک فرد سیگاری به فرزندش بگوید که سیگار نکش. چقدر اثربخش است؟! احترام را نمی توان تقاضا کرد. فقط می توان به دست آورد. بنابراین، آن را به دست آورید. اما چطور احترام به دست آوریم؟ الگوی خوبی باشید تا به فرزندتان علت واقعی احترام گذاشتن را نشان دهید. الگوی رفتار خوب باشید. مثلاً با همه، از جمله فرزندتان، محترمانه برخورد کنید.

  1. وقتی که اشتباه کردید، عذرخواهی کنید.

نمی گویم که هرگز با فرزندم تند برخورد نکردم. همانطور که قبلاً گفتم گاهی اوقات زمانی که بسیار نگران و سردرگم هستم، سرش داد می زنم. پس متوجهم. می فهمم که گاهی وسط بحث عصبانی می شویم، خصوصاً وقتی کلی کار روی سرمان ریخته، مثل شغل، خانه داری و فرزندپروری، و در حد مرگ خسته ایم. با این وجود، به عنوان روش پیش فرض رفتار با فرزندم از آن استفاده نمی کنم یا برای خودم توجیح نمی کنم که این کار درست یا ضروری است. وقتی که کنترلم را از دست می دهم، به اشتباهم فکر می کنم تا زمانی که آرام شوم. بعد از آن، برایش توضیح می دهم که چرا قبلاً آنقدر رنجیده خاطر بودم. به او می آموزم که داشتن احساسات معمولی است اما فریاد زدن درست نیست. من مقصر بودم و از او عذرخواهی کردم.

یک فرد بزرگسال بالغ و محترم مسئولیت را قبول می کند و وقتی که اشتباهی انجام داده است، عذرخواهی می کند. عذرخواهی از فرزندتان اقتدار شما را به عنوان والدین تضعیف نمی کند. در مقابل، شما اقتدار و اعتبارتان را تقویب می کنید. صداقت خود را نشان داده و اعتماد فرزندتان را به دست می آورید.

نظرات نهایی

برخورد غیرمحترمانه با فرزندان باعث می شود که احترامشان نسبت به ما از بین رود (به مثال بالا در مورد رئیس بد فکر کنید). اگر خوش شانس باشید و فرزندتان لجباز نباشد، ممکن است موقتا سازگاری نشان دهد که امکان دارد این سازگاری، احترام به نظر برسد، اما نیست!

سال های بعد، وقتی که بزرگ شد، ممکن است تعجب کنید که فرزند بزرگسالتان دیگر برایتان احترامی قائل نیست. احتمالا هیچوقت احترامی برایتان قائل نبوده. فقط وقتی که بچه بود سازگاری نشان می داد. و شما از بچگی برای آن ها الگوی بی احترامی بودید.

مسلماً، گاهی اوقات بعد از اینکه هزار بار به دخترم تذکر دادم که شلوغ کاری نکند، به این فکر می کنم که آیا باید روش «ساده» را در پیش بگیرم تا وقت و اعصابم هدر نرود. اما هر بار وسوسه می شدم که راه میانبر را انتخاب کنم، به خودم یادآوری می کردم که وقتی بچه بودم چقدر از اینکه اینطور با من رفتار شود متنفر بودم و این مسئله تنها منجر به بی احترامی به من می شد. «چه کسی می گوید فرزندپروری آسان است؟” با این تفکر، نفس عمیقی کشیدم، خودم را آرام کردم و برای بار هزارم برایش توضیح دادم که چرا این رفتارش درست نبود.

5/5 - (1 امتیاز)
منبع
parentingforbrain.com

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا