تنظیم احساس در کودکان

توانایی کودکان در تنظیم عواطف و احساسات چگونه شکل می گیرد؟

تنظیم احساس مهارتی نیست که ذاتی باشد و در بدو تولد در ما وجود داشته باشد. عواطف و احساسات یک کودک نو پا همانند پاندول مدام در حال تغییر است. کمک به فرزندانمان برای یادگیری خود تنظیمی از وظایف مهم والدین است. این مقاله چگونگی رشد خود تنظیمی احساس و نحوه ی کمک به کودکان برای یادگیری این مهارت مهم و حیاتی را بررسی می کند.

تنظیم احساس چیست؟

منظور از تنظیم احساس یا خود تنظیمی، توانایی فرد در بررسی و تنظیم این است که چه احساسی دارد، چه موقع این احساس را دارد و چگونه می تواند آن ها را تجربه و بروز دهد.

یادگیری خود تنظیمی در رشد کودک بسیار مهم است که اساس و بنیان آن در نخستین سال های زندگی وی گذاشته می شود. در دراز مدت توانایی کودک بر تنظیم عواطف و احساساتش، خانواده اش، روابط وی با هم سن و سالانش، عملکرد تحصیلی اش و سلامت روانش  تأثیر می گذارد.

روابط با خانواده و هم سن و سالان

کودکی که نمی تواند خود تنظیمی را انجام دهد و دائم بدخلقی می کند، رابطه والدین و فرزند را دچار تنش می کند. این مسئله می تواند جوّ کل خانه را از جمله خواهران و برادران را تحت تأثیر قرار دهد و منجر به تنش و وخامت اوضاع شود.

دیتو درباره دوستی می گوید: “کودکانی که قادر نیستند احساسات و رفتار خود را کنترل کنند، در دوست یابی یا نگهداشتن دوستان دچار مشکل می‌شوند. عدم توانایی در خود تنظیمی عواطف می تواند منجر به بروز خصلت هایی چون عصبانیت، خشم، گوشه نشینی یا اضطراب شود.

همه این ها می توانند به سرعت عواقب منفی بیشتری را در پی داشته باشند. کودکانی که هم سن و سالانشان آن ها را طرد می کنند بیشتر در معرض خطرهایی چون اخراج از مدرسه، بزهکاری، اعتیاد و دیگر مشکلات رفتاری قرار می گیرند. همچنین احتمال تهدید و ترساندن در کودکانی که هم سن و سالانشان آن ها را طرد می کنند، بالاتر است.

عملکرد و موفقیت

اما خود تنظیمی مناسب در کودکان نه تنها اثر مثبت بر روابط می گذارد بلکه پیش بینی کننده ی قوی ای نیز در عملکرد تحصیلی و موفقیت است. مدیریت مؤثر احساس به دانش آموز این امکان را می دهد تا بر عملکردش در آزمون ها و تست ها تمرکز کند و مسلط باشد نه این که دچار اضطراب و استرس شود.

همچنین دانش آموزانی که قادرند خود تنظیمی انجام دهند از قابلیت توجه و درک بالا و حل مشکلات برخوردارند و می توانند در هنگام مواجهه با موانعی چون تأخیر در رسیدن به احساس خشنودی، خویشتن داری در مواجهه با مشکلات و صبوری در رسیدن به اهداف بلند مدت، بهتر عمل کنند. این اثر مثبت در طول زندگی جریان دارد. بزرگسالی که نمی تواند بر تنظیم احساس خود مسلط شود از رضایت شغلی کم و صحت و سلامت پایین رنج می برد.

انعطاف پذیری و سلامت روان

همچنین کودکانی که یاد گرفته اند عواطف و احساسات خود را تنظیم کنند بهتر می توانند از سختی ها و مشکلات گذر کنند:  آن ها تحمل درد و رنج  را دارند و از انعطاف پذیری بالایی برخوردارند.

بسیاری از اختلال های بالینی در کودکان با تنظیم احساس یا فقدان آن رابطه ی نزدیکی دارد. برای مثال اختلال زود رنجی عاطفی با مشکلات رفتاری مانند اختلال نافرمانی مقابله ‌جویانه در ارتباط است و می تواند کودک را در معرض خطر جدی ابتلا به اختلالات اضطرابی، خورد و خوراک و افسردگی بالینی، اختلالات بالینی متعدد و بروز آسیب روانی قرار دهد. با توجه به همه ی این ها، دیگر تعجب آور نیست که کارشناسان، مهارت های کنترل احساس یا خود تنظیمی را برای رشد کودکان ضروری می دانند.

چگونه تنظیم احساس در کودکان رشد می کند؟

خب حالا سؤال این است: کودکان چگونه این مهارت مهم و حیاتی را پرورش و تقویت می کنند؟ و ما به عنوان والدین چگونه می توانیم به آن ها کمک کنیم؟ برای پاسخ به این پرسش بیایید ابتدا با بررسی مفهوم تنظیم احساس شروع کنیم.

توجه: برای خود تنظیمی باید احساسات را بررسی، بازبینی و تشخیص دهیم سپس آن ها را بسته به موقعیت و شرایط به طور مناسب تغییر و تنظیم کنیم. توجه داشته باشید این بدین معنا نیست که همیشه احساسات منفی کم و احساسات مثبت زیاد شوند. سرکوب احساسات منفی و اجبار خودمان به عدم بیان آن ها فرایند خود تنظیمی صحیحی نیست.

آیا یادگیری تنظیم احساس برای کودکان در قیاس با دیگران آسان تر است؟

اگر این چنین به نظر می آید که بعضی از کودکان سخت تر مهارت های تنظیم احساس را یاد می گیرند در حالی که این مهارت ها در دیگران به صورت طبیعی وجود دارد، در اشتباه هستید. پژوهشگران یافته اند که شخصیت برخی از نوزادان به طور ذاتی بیش از دیگران قابلیت خود تنظیمی را دارد. عامل وراثت مهم است اما محیطی که کودک در آن بزرگ می شود نیز اگر به همان میزان مهم نباشد، اهمیت آن کم تر نیست. قابلیت خود تنظیمی غیر قابل تغییر نیست: همه کودکان توانایی مدیریت احساسات خود را در صورت وجود محیطی مناسب دارند.

مطالعه ای در یکی از پرورشگاه های رومانی صورت گرفت اهمیت محیط را نشان می دهد. در این مطالعه برخی از ایتام به طور تصادفی به خانه های پرورشی فرستاده شدند در حالی که بقیه در پرورشگاه ماندند. کودکانی که به خانه های پرورشی فرستاده شدند در مقایسه با آن هایی که در پرورشگاه ماندند پیشرفت چشمگیری در کنترل احساس خود داشتند.

چرا تجربه های زندگی در دوران کودکی در یادگیری مهارت های خود تنظیمی مهم هستند؟

وقتی نوزادان متولد می شوند، مغزشان هنوز به خوبی رشد نکرده است. رشد مغزشان را می توان با ساختن یک خانه مقایسه کرد. نقشه معماری ممکن است شکل خانه را نشان دهد اما اگر خانه با کاه، چوب و یا آجر ساخته شود، نتیجه کاملاً متفاوت خواهد بود. به همین شکل ژنتیک نقشه بنیادی رشد مغز کودک را مشخص می کند اما تجربه های زندگی شان مانند مواد و مصالح ساخت خانه می تواند تأثیر بسزایی در نتیجه نهایی داشته باشد. همانگونه که تأثیر بر خانه در مرحله ساخت آسان تر است، مغز بشر نیز می تواند مهارت ها را بهتر و آسان تر در مراحل مشخصی از زندگی فراگیرد. این زمان های مساعد، دوران حساس یا حیاتی نام دارند.

پس از دوران حساس یادگیری مهارت، سیر تدریجی نزولی در توانایی فراگیری مهارت و ماهر شدن در آن آغاز می شود. در این مرحله هنوز هم یادگیری مهارت جدید امکان پذیر هست اما زمان بر است و احتمال موفقیت شخص در آن پایین تر است. برای نمونه، مطالعات نشان دادند که دوران حساس یادگیری زبان دوم و یک دو زبانه واقعی شدن عموماً قبل از بلوغ است.

در آزمایش پرورشگاه رومانیایی، یتیمانی که قبل از دو سالگی توسط خانه های پرورشی به فرزند خواندگی گرفته شدند مهارت های تنظیم احساس بسیار بهتری در قیاس با کودکانی که هیچ وقت در پرورشگاه نبودند، در خود پرورش دادند. بنابراین دوره حساس خود تنظیمی احساس قبل از دو سالگی کودک است. همان گونه که علم  ثابت کرده است، تجربه های زندگی در دوران کودکی بسیار حائز اهمیت هستند.

اما نباید این گونه برداشت شود که به محض این که کودکان از این سن گذر کردند، فرصت یادگیری خود تنظیمی را از دست داده اند. این صرفاً بدین معنی است که فراگیری مهارت ها چالش برانگیز تر خواهد شد و نیازمند صبر و شکیبایی است. پس بهتر است همان اول که کودکان به آن سن نرسیدند کار را درست انجام دهیم تا این که بخواهیم بعد ها دنبال راه حل و درمان باشیم.

اگر فرزند شما بزرگ تر است، نا امید نباشید. برای شروع کمک رسانی به کودکان جهت یادگیری خود تنظیمی هیچ وقت دیر نیست. کاری که باید بکنید این است که از همین الآن شروع کنید. هرچه سریع تر، بهتر.  از سویی دیگر، نباید چنین برداشتی کنیم که فرایند یادگیری خود تنظیمی قبل از دو سالگی خاتمه یافته و دور از دسترس است. مغز کودک فرایند رشد و نمو را تا اواسط دهه بیست تا سی سالگی متوقف نمی کند.

نقش والدین در کمک به فراگیری مهارت های تنظیم احساس در کودکان

دو بخش از سیستم عصبی، مغز ما را تنظیم می کند.

ابتدا سیستم اورژانس یا واکنش سریع که از آن به عنوان “پدال گاز” یاد می شود. کار اصلی این بخش فعال سازی پاسخ جنگ یا گریز بدن است. فرض کنید این مکانیزم مثل پدال گاز در اتوموبیل است. هنگام فعال سازی، این سیستم به ما این امکان را می دهد تا بدن هایمان را با افزایش ضربان قلب، توقف هضم غذا و افزایش قند خون برای بالا بردن سریع سطح انرژی، با سرعت حرکت دهیم. وقتی که نوزاد یا کودک خیلی ناراحت یا هیجان زده است، این سیستم آماده به کار است و احساسات در “سرعت بالایی” قرار دارند.

ثانیاً یک سیستم آرام کننده یا تسکین دهنده هم وجود دارد که “ترمز” نامیده می شود.  این سیستم آهسته تر فعال می شود اما وقتی فعال شود، ضربان قلب را پایین می آورد، هضم غذا را بالا می برد و انرژی را ذخیره می کند. این قسمت آرامش بخش از سیستم عصبی می تواند با اثر “سرعت بالا”ی سیستم جنگ یا گریز مقابله کند و وجود این قسمت در کنترل عملکردهای بدنی و صحت و سلامت احساس لازم و ضروری است.

وقتی این سیستم ها هماهنگ با هم کار کنند، بدن ما به خوبی فعالیت می کند و ما کنترل احساسات را بر عهده داریم. اما هنگامی که این سیستم ها با هم هماهنگ نباشند، باید به تکنیک های خود تنظیمی متوسل شویم تا سلامت ما را بازگردانند.

رشد “پدال گاز” قبل از تولد تصادفی نیست چون پاسخ جنگ یا گریز برای حیات بشر ضروری است. هر پدر یا مادری می داند که نوزادان کاملاً این توانایی را دارند که هنگام ناراحتی و هیجان زدگی والدین خود را از نیازهایشان آگاه سازند یا مثلاً هنگام احساس خطر با گریه کردن این کار را انجام می دهند.

اما سیستم “ترمز” هنگام تولد کامل رشد نکرده است. نوزادان قابلیت محدودی از قبیل مکیدن شست، پرهیز از تماس چشمی و گوشه نشینی در خود تنظيمي دارند. اما فقط تا حدی می توانند خود را آرام کنند به ویژه اگر به شدت ناراحت و هیجان زده شوند و یا اگر هر آن چه که آن ها را غمگین می کند متوقف نشود.

“پدال گاز” می تواند باعث آزاد سازی هورمون استرس شود تا “ترمز” را متوقف کند و همین موضوع اوضاع را بدتر می کند. وقتی نوزادان به طور غیرقابل کنترل گریه می کنند، انگار سوار اتوموبیل بدون ترمز احساس هستند. آیا کمک به کودکان برای تنظیم احساساتشان به ما والدین مربوط است؟ سیستم عصبی کودکان هنوز به تنهایی نمی تواند کارایی لازم را داشته باشد.

چگونه می توان به کودک برای تنظیم احساسات کمک کرد؟

اگر چه عوامل زیادی از قبیل معلم ها، مدارس، محله و همسایه ها، هم سن و سالان، فرهنگ و ژنتیک در خود تنظیمی کودک مؤثرند، والدین و خانواده نیز نقشی اساسی ایفا می کنند. بیایید به چهار عامل اصلی تأثیر گذار بر کنترل احساس کودک نگاه کنیم.

1 . والدین الگوی کودک در مهارت های تنظیم احساس

الگو بودن از دیرباز به عنوان مکانیزمی مهم که از طریق آن یادگیری کودکان محقق می شود، شناخته شده است. کودکان تک تک حرکات والدین را مشاهده می کنند و پس از درونی سازی آن ها، از والدین تقلید می کنند. پس یادگیری خود تنظیمی از طریق الگوبرداری از والدینشان از اولین راه هایی است که کودکان مشاهده و فرا می گیرند.   کودکان یاد می گیرند تا در موقعیت های مختلف عکس العمل “مناسب” از خود نشان دهند. آن ها مشاهده می کنند که چگونه والدینشان با حوادث سخت و احساسات شدید دست و پنجه نرم می کنند. تحقیقات نشان می دهند که کودکانی که والدینشان با تنظیم احساس دست و پنجه نرم می کند، احتمال ابتلای آن ها به اختلال زودرنجی بیش تر است.

اگر پدر یا مادر هر وقت مشکلی پیش آید به هر چیزی واکنش نشان دهند، ناسزا بگویند یا فریاد بزنند، کودک نیز یاد می گیرد و همین کارها را وقتی چیزی به میلش نباشد، انجام می دهد. برعکس، اگر پدر یا مادر در مواجهه با مشکلات خونسرد باشند و منطقی برای حل مشکلات چاره بیاندیشند، کودک هم یاد می گیرد که خونسردی خود را حفظ کند و به جای سرزنش اطرافیان، برای حل مشکلات چاره بیاندیشد.  هر چه کودک جوان تر باشد، اثر تقلید در وی بیش تر است.

علاوه بر مشاهده فعال، کودکان از راه سرایت احساس نیز یاد می گیرند_ وقتی کودکان به صورت ناخودآگاه احساسات والدینشان را حس می کنند با احساسات مشابه به آن ها پاسخ می دهند. برای مثال هنگامی که والدین اخم می کنند، صدایشان را بلند می کنند و یا ژست عصبی به خود می گیرند، بچه ها هم عصبی می شوند. وقتی که والدین صدایشان را بلند می کنند، آن ها هم همین کار را انجام می دهند.

الگوبرداری از والدین بهترین راه برای آموزش خود تنظیمی کودکان است. تنظیم احساس در کودکان از تنظیم احساس در والدین نشأت می گیرد.

ابزار و فعالیت های تنظیم احساس در نظر گرفته شده برای کودکان صرفاً باید به عنوان مکمل و یا آخرین گزینه برای کودکانی که الگوی خوبی برای یادگیری تنظیم احساس ندارند، استفاده شوند. ابزار و فعالیت ها نباید جایگزین الگوبرداری خوب از والدین شوند. وقتی کودک بزرگ تر می شود، تأثیر هم سن و سالان نیز به تأثیر والدین اضافه می شود: کودکان بزرگ تر با مشاهده و تقلید از هم سن و سالانشان خود تنطیمی را یاد می گیرند. اما کیفیت رابطه والدین و فرزند همچنان نقش پر رنگ تری در خود تنظیمی نوجوان دارد. برای کمک مؤثر به کنترل احساس کودکان والدین می توانند:

  • جهت اتخاذ بهتر راهبرد های تنظیم احساس کار و تلاش کنند
  • الگوی مناسبی برای احساسات مثبت و تنظیم آن ها باشند
  • کودکان را در محیط های بانشاط و در معرض افراد ماهر در خود تنطیمی قرار دهند

2 . اتخاذ روش پاسخگو، پذیرا، صمیمی و پذیرش نقش پدر و مادری

اتخاذ چنین رویه ای می تواند به خود تنظیمی احساس و پرورش آن در کودک کمک کند.

وقتی والدین پاسخگو و پذیرا باشند، فرزندانشان با مشاهده ی آنان احساس راحتی، آسایش و آرامش برایشان تداعی می شود. پژوهش ها نشان می دهند نوزادانی که والدینشان به گریه آن ها پاسخ می دهند، با مشاهده پدر یا مادر یا شنیدن صدایشان بلافاصله گریه خود را قطع می کنند_ آن ها پیش بینی می کنند که قرار است بغل شوند. اگر پدر یا مادر خلاف آن چه گفته شد عمل کنند، نوزاد به حالت پریشانی باز می گردد. کوکانی که والدین پاسخگو دارند معمولاً طیف گسترده تری از مهارت های تنظیم احساس را دارا هستند و می توانند هر زمان از آن ها بهره بگیرند.

باور خود والدین در مدیریت احساس نیز مهم است. والدینی که احساسات منفی کودکانشان را تشخیص می دهند، درک می کنند، می پذیرند و به آن ها بها می دهند معمولاً  آن ها را به طور مثبت تحت تأثیر قرار می دهند. آن ها سپس می توانند کودکانشان را تشویق به بیان احساسشان و حل مشکلاتشان نمایند اما اگر والدین به بیان احساسات، به ویژه احساسات منفی، بی توجهی کنند، کودکان روش های مخرب تنظیم احساس را در خود پرورش می دهند. این دسته از والدین معمولاً در بیان احساسات خود راحت نیستند و کودکان را به سرکوب احساساتشان سوق می دهند.

والدینی که به احساسات کودکان واکنش منفی نشان می دهند و یا آن ها را مجازات می کنند، می توانند باعث ناراحتی و هیجان زدگی بیشتر در آن ها شوند و این سبب می شود تا بخش جنگ یا گریز سیستم عصبی بیش تر فعال شود و در نتیجه دیرتر و سخت تر به آرامش می رسند. وقتی چنین اتفاقی رخ دهد، ممکن است به نظر برسد که کودک دارد بیش تر سرکش و ستیزه جو می شود اما در حقیقت سیستم آن ها بیش از حد تحریک شده است. گفتن “آرام باش” یا تهدید کودک وسط بدخلقی می تواند سیستم آن ها را تا نقطه ای تحریک کند که به معنای واقعی کلمه از هم فروپاشند. این کودکان الزاماً مهارت های خود تنظیمی ضعیف تری برای آرام کردن سیستم نابسامان خود دارند. بنابراین این گونه سرپرستی های سخت، شدید و بازدارنده در آموزش تنظیم احساس اثر معکوس دارند.

بعضی از والدین رویکرد ماست مالی و پاک کردن صورت مسئله را هنگام مواجهه با احساسات منفی اتخاذ می کنند. آن ها چنین برداشت می کنند که اگر مشکل دیده نمی شود پس وجود ندارد یا بالأخره خود به خود حل می شود.  متأسفانه ساز و کار احساسات این گونه نیست. کودکانی که والدینشان احساسات را جدی نمی گیرند و از آن ها صحبت نمی کنند، کم تر قادرند احساسات خودشان را به ویژه در اجتماع مدیریت کنند.

والدین برای آموزش مؤثر خود تنظیمی می توانند رویکردهای فرزند پروری زیر را به کار گیرند:

  • در برخورد با نیازهای عاطفی کودک صمیمی، پذیرا و پاسخگو باشید
  • از عواطف و احساسات حرف بزنید
  • احساسات منفی آن ها را بپذیرید، حمایت و درک کنید
  • صبور باشید
  • در برابر احساساتشان بی توجه نباشید. آن ها را دلسرد و مأیوس نکنید. هنگام مواجهه با احساساتشان آن ها را تنبیه نکنید و واکنش منفی از خودتان نشان ندهید.

3 . ایجاد و تقویت محیط عاطفی مثبت در خانواده

وضعیت کلی “محیط” خانواده پیش بینی کننده خوبی از توانایی کودک در خود تنظیمی است. عواملی که بر محیط عاطفی تأثیر می گذارند عبارتند از روابط والدین، شخصیتشان، شیوه ی فرزندپروری شان، روابط والدین و فرزند، روابط خواهرها و برادرها و باورهای خانواده درباره ی ابراز احساسات. وقتی محیط عاطفی مثبت، پاسخگو و با ثبات باشد، به کودکان احساس امنیت و مقبولیت دست می دهد. برعکس اگر محیط عاطفی منفی، سرکوب گرانه یا غیرقابل پیش بینی باشد، کودکان حساس و واکنش گر می شوند و احساس امنیت نمی کنند.

والدینی که احساسات مثبت از خود بروز می دهند، محیط مثبتی را ایجاد می کنند. والدینی که احساسات مفرط و شدید و یا میزان ثابتی از احساسات منفی مانند خشم، خصومت یا انتقاد شدید از خود بروز می دهند، محیطی منفی ایجاد می کنند که در آن خود تنظیمی کودکان بدتر و دشوارتر می شود.

کشمکش های والدین یکی از عوامل متداول وجود محیط منفی در خانواده است. کودکانی که در چنین محیط هایی بوده اند روش های مخرب مدیریت کشمکش های میان فردی و احساسات را یاد می گیرند. احتمال رشد و پرورش توانش و کارایی اجتماعی در این کودکان نیز کم تر است.

برای به جود آوردن محیط خانوادگی مثبت والدین می توانند:

  • احساسات مثبت واقعی و صادقانه از خود بروز دهند
  • برای حل و مدیریت دعواها یا شخصیت منفی خود در درون خانواده از دیگران تقاضای کمک کنند
  • برای بهبود روابط بین خود و کودک و خواهران و برادرانش تلاش کنند

4 . آموزش تکنیک ها و مهارت های خود تنظیمی توسط بزرگ تر ها

تاکنون درباره سه راه مختلف که والدین می توانند با استفاده از آن ها به خود تنظیمی کودکانشان کمک کنند، صحبت کرده ایم. اگر به نظر شما چنین می رسد که والدین نسبت به کودکان باید وظایف و کارهای بیش تری برای خود تنظیمی خودشان انجام دهند، حق با شماست و درست فکر می کنید.

کودکان برای یادگیری خود تنظیمی متکی به بزرگ تر ها هستند. وقتی بزرگ تر می شوند، عملکرد اجرایی کودکان در سن مدرسه نقش بزرگ تر و مهم تری ایفا می کند. والدین سپس می توانند با استفاده از راهبردهای علمی ذکر شده در پایین، خود تنظیمی را آموزش دهند.

  • مهارت های مدیریت (مثل تا 10 شمردن، نفس عمیق کشیدن، تمرین های تنفسی، هوشیاری)
  • پرت کردن حواس (مثلاً بگویند نگاه کن. یه خرگوش قرمز اینجاست!)
  • ارزیابی تازه با بازسازی موقعیت (مثل گفتن می تونیم اینو به یه موشک تبدیل کنیم)
  • بازخورد زیستی

نکات پایانی پیرامون تنظیم احساس در کودکان

اگر احساس می کنید اطلاعات در مورد کمک به رشد خود تنظیمی در کودکان اندک است، واقعاً همین طور است. باید گوشزد کنیم که وظیفه ی ما به عنوان والدین در شکل دادن آینده ی کودکانمان بالاتر و مهم تر از هر چیز دیگری است اما هیچکدام از ما قادر نیست که خانه، ژنتیک و الگوی کامل و بی عیب و نقصی فراهم کند. انتظار کمال و بی نقصی از خودمان در واقع ممکن است تنش و منفی بودن را افزایش دهد. آن چه که باید انجام دهیم این است که کار کردن روی قدرت احساس خود را ادامه دهیم و تمام تلاش خود را برای ایجاد محیطی مثبت و حامی بکنیم. برای شروع هیچ وقت دیر نیست. پس نفس عمیق بکشید، خود و خانوادتان و جایگاهی که در این فرایند دارید را بپذیرید و کار خود را آغاز کنید. قطعاً به زحمتش می ارزد.

امتیاز دهید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا