دوره بحرانی در سیر تکاملی مغز

والدین چگونه می توانند از این دوره برای رشد مطلوب مغز فرزندانشان استفاده کنند؟

بیایید بررسی کنیم که دوره بحرانی در روند رشد مغز چیست و والدین چگونه می توانند از این اطلاعات برای افزایش رشد مطلوب مغز فرزندانشان استفاده کنند.

فهرست مطالب

  • دوره بحرانی چیست؟
  • فرضیه دوره بحرانی
  • دوره حساس
  • چرا دوره بحرانی مهم است
  • دوره بحرانی برای کسب مهارت های زبانی

دوره بحرانی چیست؟

دوره بحرانی مرحله ای است که طی آن اتصالات سلول های مغزی نسبت به تاثیرات برخی از تجارب زندگی از انعطاف و قابلیت تغییرپذیری بیشتری برخوردار هستند. این اتصالات سیناپس نامیده شده و در این بازه ی زمانی بسیار راحت تر شکل می گیرند و یا تقویت می شوند. اتصالات سیناپسی معمولاً پس از این دوره تثبیت شده و تغییر این ارتباط بین سلول های عصبی سخت تر می شود.

فرضیه دوره بحرانی

طبق فرضیه دوره بحرانی، در این بازه ی زمانی یک مهارت یا ویژگی جدید در ارتباط با تجربه های زندگی روزمره شکل می گیرد. اگر دراین مدت در معرض این تجربیات قرار نگیریم با از دست رفتن فرصت مناسب، کسب این مهارت یا ویژگی بسیار سخت تر، با احتمال موفقیت کمتر و یا حتی غیرممکن خواهد بود.

این امر در سیستم های حسی مانند بینایی و شنوایی به اثبات رسیده است. به عنوان مثال اگر یک چشم (نه هر دو) در بدو تولد پوشانده شود (حتی اگر برای مدت کوتاهی پس از تولد باشد)، چشم محروم وضوح بینایی خود را به طور دائم از دست خواهد داد. این امر به این دلیل است که پوشاندن یک چشم در دوره بحرانی می تواند مسیر های فیزیکی مغز را به طور دائمی تغییر دهد.

دوره حساس

دوره حساس مشابه دوره بحرانی است، که در آن مغز نسبت به تاثیر تجربیات در شکل گیری سیناپس های جدید، منعطف تر و حساس تر است. شکل گیری سیناپس های جدید هنوز هم می توانند برای مدتی غیر از دوره حساس نیز اتفاق بیافتد، اما پس از این مدت اینکار سخت تر صورت میگیرد. برخی دانشمندان ازین موضوع به عنوان بازه ی بحرانی ضعیف یاد می کنند.

دوره بحرانی چیست؟

چرا دوره بحرانی مهم است

دوران بحرانی بسیار مهم هستند زیرا علاوه بر اینکه بسیاری از کارکردهای مهم بدن دراین بازه های سنی ایجاد می شوند، شکل گیری برخی از ویژگی ها تنها محدود به همین بازه ی زمانی هستند. دانشمندان دریافتند که عملکردهای زیر در دوره های بحرانی آنها به بهترین شکل توسعه میابد.

تنظیم عاطفی

خود تنظیمی عاطفی توانایی نظارت و تعدیل احساسات است. یادگیری خودتنظیمی یک نقطه عطف اساسی در رشد کودک است. این ویژگی می تواند به طور قابل توجهی بر روابط کودک، عملکرد تحصیلی، سلامت روان و رفاه درازمدت فرد تأثیر گذار باشد.

طی یک مطالعه در یک مرکز کودکان بی سرپرست در رومانی، تنها کودکانی که قبل از 2 سالگی به فرزند خواندگی پذیرفته شده بودند قادر به توسعه ی مهارت های تنظیم احساسات قابل مقایسه با کودکانی که هرگز در این مراکز زندکی نکرده اند، بودند. كسانی كه در مرکز کودکان بی سرپرست باقی مانده بودند و از محرومیت روابط اجتماعی یا مراقبت مادرانه رنج می بردند، با فقدان تنظیم عاطفی بزرگ شدند. به نظر می رسد دوره بحرانی خود تنظیمی عاطفی از بدو تولد تا 2 سالگی باشد.

سیستم بینایی

سیستم بینایی

دوره های بحرانی مختلفی برای عملکردهای مختلف سیستم بینایی وجود دارد؛ و اغلب از بدو تولد آغاز و تا بلوغ ادامه دارد. به عنوان مثال تحقیقات نشان می دهد كه وضوح در بینایی معمولاً از بدو تولد تا حدود سن 5 سالگی ایجاد می شود و بیشترین رشد مربوط به بازه ی 3 تا 5 سالگی است. از طرف دیگر بینایی سه بعدی یا درک دیداری عمق، یک دوره بحرانی دارد که در سن 2 سالگی به پایان می رسد.

حساسیت به آسیب در توسعه بینایی نیز دوره حساس خود را دارد. به عنوان مثال تنبلی چشم (شرایطی که درآن یکی از چشم ها بدلیل عدم ارتباط صحیح و هماهنگ بین مغز و چشم دچار کاهش بینایی می شود) می تواند بین چند ماهگی و 7 یا 8 سالگی اتفاق بیافتد.

گام مطلق در گوش دادن به موسیقی

گام مطلق در گوش دادن به موسیقی

گام مطلق یا درک زیر و بم به توانایی شناسایی و تولید گام صدای موسیقی بدون نقطه مرجع خارجی می گویند. کودکانی که از 4 تا 6 سالگی آموزش موسیقی را شروع کرده اند، به احتمال زیاد به این سطح از درک می رسند. اما آموزش هایی که پس از 9 سالگی شروع می شود به ندرت به آن سطح از مهارت منتهی می شود.

پردازش شنوایی

برای کودکانی که مادرزاد ناشنوا متولد می شوند، فقدان ورودی صوتی از بدو تولد می تواند بر رشد طبیعی یک سیستم شنوایی کاربردی موثر باشد و به شدت بر توانایی آنها در یادگیری صحبت کردن تأثیر بگذارد.

دانشمندان دریافته اند که وقتی کاشت حلزون گوش در قسمت داخلی غیر کاربردی این کودکان، قبل از 3.5 سالگی نصب می شود، آنها به احتمال زیاد می توانند با موفقیت صحبت کردن را بیاموزند، به خصوص اگر در معرض محیط های غنی از زبان باشند.

دوره بحرانی برای فراگیری زبان

دوره بحرانی برای فراگیری زبان

فرضیه دوره بحرانی درمورد فراگیری زبان از وجود یک بازه ی زمانی بحرانی می گوید که طی آن افراد قادر به فراگیری زبان های جدید با همان مهارت زبان مادری هستند. این دوره در اوایل کودکی شروع می شود و اندکی قبل از شروع بلوغ به پایان می رسد. بعد از این فرصت، حتی با یک محیط غنی از نظر زبانی، دستیابی به مهارت جدید زبان بسیار دشوار می شود. این فرضیه نخستین بار توسط اریک لنبرگ، زبان شناس و عصب شناس، در کتاب برجسته “مبانی بیولوژیکی زبان” در سال 1967 رایج شد.

طبق این نظریه، یادگیری زبان جدید توسط یک دوره بحرانی محدود می شود. در نتیجه در بازدهی زبانی بین یادگیری در دوره بحرانی و یادگیری خارج از آن، ناپیوستگی آشکاری وجود دارد. زمانی که این ناپیوستگی آشکار شد یعنی پایان دوره بحرانی نزدیک است. با این حال، می دانیم که هنوز هم برای بزرگسالان امکان یادگیری زبان جدید حتی پس از بلوغ نیز وجود دارد؛ گرچه این فرآیند سخت تر است و ممکن است در مقایسه با کودکان خردسال بیشتر طول بکشد.

بنابراین، یادگیری واج شناسی و دستور زبان در زبان دوم یک دوره بحرانی دارد؛ اما به نظر می رسد یادگیری چگونگی استفاده از زبان جدید، یک بازه ی زمانی حساس تر از دوره بحرانی را در بر میگیرد (هرچند که این تعریف جایگزین هنوز بحث برانگیز است.)

آنچه والدین باید بدانند

ممکن است وجود دوره های بحرانی مختلف و متعدد در روند توسعه و رشد مغز نگران کننده باشد. والدینی که برخی از این دوره های حساس را از دست داده اند، نگران این هستند که فرزندانشان دیگر نتوانند رشد کنند. کسانی که دوره های حساس را با موفقیت سپری کرده اند خوشحال هستند که فرزندانشان اکنون برای زندگی آماده شده و وظیفه ی خود را بعنوان والدین به اتمام رسانده اند. حقیقت این است که هیچ یک از این موارد درست نیستند.

دوره بحرانی یک مفهوم بحث برانگیز است، زیرا دلالت بر آن محدودیت های سختی دارد. اگر در این مدت مهارتی ایجاد نشود، برای همیشه از بین خواهد رفت! اما برخی از این مهارت ها به جای وابسته بودن به تجربیات، در واقع در انتظار تجربیات هستند؛ به این معنی که محرک های لازم برای توسعه این مهارت ها همواره مورد انتظار است. تجربیات مورد انتظار عملا در جریان زندگی روزمره دسترس هستند، مانند: ظرفیت زبانی، بینایی و شنوایی. والدین به ندرت مجبورند برای معرفی تجربیات رایج تلاش کنند.

توانایی هایی که به حضور تجربیات خاص بستگی دارند وابسته به تجربیات هستند. برای رشد این گونه از مهارت ها والدین باید تجربیات مناسب اولیه را در دسترس قرار دهند. برخی از نمونه ها عبارتند از: تنظیم عاطفی، زبان دوم و درک زیر و بم موسیقی.

اما خبر خوب این است که بسیاری از صفات وابسته به تجربه به جای دوره های بحرانی دارای دوره های حساس هستند. حتی اگر تجربیات زندگی در زمان بهینه از دست رفته باشد، مهارت ها هنوز هم می توانند توسعه پیدا کنند. فقط ممکن است این روند سخت تر یا طولانی تر شود.

در میان توانایی های وابسته به تجربه، تنظیم عاطفی مهمترین مورد برای رشد کودک و رفاه و آسایش وی در آینده است. بنابراین مهمترین کاری که والدین باید انجام دهند، فراهم کردن محیط پرورش برای فرزندان و کمک به آنها در ایجاد انعطاف پذیری است.

افکار نهایی درباره دوره بحرانی

به عنوان والدین باید اطمینان حاصل کنیم که فرزندان ما از تجربیات حیاتی بخصوص در دوره های بحرانی محروم نشوند. با این حال، این بدان معنا نیست که باید آخرین DVD “موتزارت برای نوزادان” را خریداری کنیم یا کودکان نوپای خود را در ده ها کلاس آموزشی ثبت نام کنیم. آنچه فرزندان ما به آن احتیاج دارند محیط پرورش و تجربیات مشترک زندگی مانند صحبت کردن، بازی کردن و خواندن برای دیگران است.

همچنین نیازی نیست خود را به آب و آتش بزنید تا مبادا فرصتی از دست رود، زیرا هیچ وقت برای ارائه ی تجربیات جدید به فرزندانمان دیر نیست.

امتیاز دهید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا